ساراسارا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

سارا

فارسي

به سارا ميگم ميخوايم بريم خونه خاله مرضيه! ميگه: انجا فارسي حرف ميزنن؟! ميگم: نه انجاهم امريكاست، انگليسي حرف ميزنن ميگه: بريم مامان زهره هم كه فارسي همه حرف ميزنن ️ ...
18 مهر 1396

قسمت نشد

پنج سال پيش اين روزها تو درد و خستگي روزهاي اخر بارداري لحظه شماري ميكردم كه سارام رو در اغوش بگيرم. روز تولدم مطمين بودم كه معجزه زندگي ام رو در اغوش ميگيرم، هرچند باورم نميكردن و با خواهش به بيمارستان رفتيم. بعد از انتظار هفت ساعته قشنگترين اتفاق زندگي افتاد و خدا بهم ساراي مومشكي خنده روم رو داد. وجود سارا تو اين پنج سال برام همدم و همراه با كلي انرژي و حس هاي متفاوت بوده. عشقي كه با اينكه هنوز كوچكه خوب ميفهمه، حس هام رو ميگيره و بزرگتر از سن اش باهام همراهي ميكنه. تو بازي هاش، تفريح هاش، كارتون هاش، نقاشي هاش ساعت ها و ساعت ها ميتونم غرق بشم و كودكي كنم. باهم مسير مهد رو گپ بزنيم، پارك بريم، خريد بريم، با دوستامون بگرديم و بهم شادي بده و...
13 مهر 1396

Miss Sun song

دختري امروز دوست نداشت بره مهد و با گريه ازهم جدا شديم، سونيا برام پيام ميده و عكس Sara is fine she is going to rest for a while I will keep you posted. She said she was up late playing with legos. Yes she is fine we just finished painting and on our way to music Miss Sun song...
10 مهر 1396

يكشنبه

امروز دختري تا بيدار شد ما رو هم بيدار كرد كه كلاس فارسي يكشنبه اش دير نشه، با كلي ذوق اماده شد و بعد از كلاس با ليليا و دايانا قرار باغ وحش داشتن. من و بابايي هم اين فاصله رفتيم بيمارستان بي بي رو ديديم. يكم ديدن محيط بيمارستان منو ياد سختي روزهاي اخر و سزارين و ... انداخت و دلم لرزيد. بعد هم رفتم باغ وحش پيش بچه ها، بابايي هم رفت فوتبال. شب هم كباب توپ بابايي درست كرد. برعكس چند روز اخير كه غذا نتونسته غذا بخورم و فقط ميوه و سالاد تونسته بودم بخورم خيلي چسبيد. فردا اولين چكاب ام رو دارم، توكل به مهربان ترين 📿 ️ كلاس فارسي امروز ...
27 شهريور 1396

۳۵۸. روزانه هاي سارا و ني ني شروع شد با تلگرام

  دختري برام "جان مريم" ميخونه، مگه خوشبختي از اين بيشتر هم داريم چقدر خوبه از تلگرام ميشه پست گذاشت، امروز موفق شديم ساعت ٨ مهد باشيم، روزي ٥ دقيقه پيشرفت خيلي خوبه براي جفتمون ️ 🏻 خوشحالم   ...
16 شهريور 1396

357. خواهر بزرگ

سلام سلام من امدم دوباره اینجا.  سارا امروز ۴ سال و ۱۰ ماه و ۲۶ روزه اش هست و تازه راز خواهر شدن اش رو فهمیده. هر روز حال بی بی رو میپرسه- به مامانی کمک میده میگه بی بی خسته نشه- تو کارت بازی خونه خاله کیانا قاشق میگیره برای مامانی که بی بی اذیت نشه با اینکه دستش زخم میشه تو هیجان بازی- فکر میکنه اسباب بازی های بچگی اش رو بهش بده- تند تند هم بی بی رو بوس میکنه. خدایا شکرت ...
16 شهريور 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد