۱۹۷. ولنتاین
۱۸۹. لالا
وقتی منتظر مامانی هستم خوابم میبره ...
۱۸۶. دی کر
روزهای اول دی کر دختری خیلی اذیت میشد. گریه میکرد. غذا نمیخورد. کلی مامانی عذاب وجدان داشت که باید بره دانشگاه. اما خداروشکر بعد از یک هفته همه چی خوب شد. از وقتی دختری با خرسی اش رفت دی کر کلی خوب شد. صبح های سرد زمستانی اتنز دختری بسته بندی شده میره دی کر. دیگه خودش صبح زود بیدار میشه و میخواد بره دد. ...