۱۱۶. ویزیت
امروز اولین بار تو آتنز با مامان گلی ام رفتم ویزیت دکتر. بابایی ام جلسه داشت ما رو رسوند و رفت. البته اشتباهی رسوند و الکی می خواستن بهم واکسن بزنن. مامانم فهمید رفتیم یه جای دیگه. اینجا با برزیل خیلی فرق داشت. اول یه پرستار امد قد و وزن ام رو گرفت و کلی سوال های عجیب پرسید از مامانم. که مدرسه میرم یا نه. خونه مون سیستم هوشمند دود داره یا نه. یا مثلا ماشین مون صندلی بچه داره یا نه. یه فرم سابقه بیماری هم مامانم پر کرد.
بعد هم قد و وزن ام رو گرفت. شده بودم ۲۲ و ۶۰۰ پوند. چون ظهر بود و ساعت خوابم کلی هم گریه کردم. بعد یه خانم دانشجو امد دوباره همه اون سوال ها رو پرسید. خیلی هم تازه کار بود. من گریه میکردم هول میشد. ولی بهم یه کتاب هم جایزه داد. بعد یه اقای دکتر مهربون امد. خیلی بازی بلد بود. بلندگو که رو دلم میزاشت خودش برام صدا در می اورد. تازه خودش هم پوشکم رو بست. بعد هم به مامانم گفت اشکال نداره بیشتر غذا بخورم و مامانم از خودش رژیم بهم نده. یه باکس کامل غذا رو بخورم و تا یکسالگی اشکال نداره صبح ها زود بیدار شم. بعد هم گفت همه چیزم عالیه و خیلی دختر باهوش و خوشگلی هم هستم. مامانم اما کارو خراب کرد. گفت که آهن میخورم. آقای دکتر هم به ازمایشگاه شون گفت امدن همون جا تو اتاق اقای دکتر از شست پام خون گرفتن. همش هم گریه کردم. مامانم اما دیگه گریه نمیکنه وقتی به من شات میزنن. فقط بوسم میکنه.
تو راه هم خوابم برد. تا ۴ ساعت بعدش هم خوابیدم. اخه دیشب کم خوابیده بودم. امشب هم میخوام برم با خاله هام و عموهام فیلم مورد علاقه بابام رو تو سینما باحاله که موبلمان خوابیده داره ببینیم.
مامان گلی ! امروز مامان گلی بودی که اولین بار منو تنهایی بردی ویزیت و کلی مراقبم بودی.