يكشنبه
امروز دختري تا بيدار شد ما رو هم بيدار كرد كه كلاس فارسي يكشنبه اش دير نشه، با كلي ذوق اماده شد و بعد از كلاس با ليليا و دايانا قرار باغ وحش داشتن.
من و بابايي هم اين فاصله رفتيم بيمارستان بي بي رو ديديم. يكم ديدن محيط بيمارستان منو ياد سختي روزهاي اخر و سزارين و ... انداخت و دلم لرزيد.
بعد هم رفتم باغ وحش پيش بچه ها، بابايي هم رفت فوتبال.
شب هم كباب توپ بابايي درست كرد. برعكس چند روز اخير كه غذا نتونسته غذا بخورم و فقط ميوه و سالاد تونسته بودم بخورم خيلي چسبيد.
فردا اولين چكاب ام رو دارم،
توكل به مهربان ترين 📿️
كلاس فارسي امروز
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی