۱۱۸. دندونی
۱۱۷. سفر دی سی
Hirshhorn Museum and Sculpture Garden ...
۱۱۶. ویزیت
امروز اولین بار تو آتنز با مامان گلی ام رفتم ویزیت دکتر. بابایی ام جلسه داشت ما رو رسوند و رفت. البته اشتباهی رسوند و الکی می خواستن بهم واکسن بزنن. مامانم فهمید رفتیم یه جای دیگه. اینجا با برزیل خیلی فرق داشت. اول یه پرستار امد قد و وزن ام رو گرفت و کلی سوال های عجیب پرسید از مامانم. که مدرسه میرم یا نه. خونه مون سیستم هوشمند دود داره یا نه. یا مثلا ماشین مون صندلی بچه داره یا نه. یه فرم سابقه بیماری هم مامانم پر کرد. بعد هم قد و وزن ام رو گرفت. شده بودم ۲۲ و ۶۰۰ پوند. چون ظهر بود و ساعت خوابم کلی هم گریه کردم. بعد یه خانم دانشجو امد دوباره همه اون سوال ها رو پرسید. خیلی هم تازه کار بود. من گریه میکردم هول میشد. ولی بهم یه کت...
۱۱۵. دارم نهار درست میکنم
۱۱۴. ۸ ماهگی
دیشب تولد ۸ ماهگی ام بود. خاله بهاره و صبا و عمو شوک و اریا هم امده بودن. تازه خاله صبا برام چیزکیک هم پخته بود. خیلی بازی کردم باهاشون کلی بهم خوش گذشت. ...
۱۱۳. من و بابایم
وقتی مامانم میره ورزش من پیش باباییم می مانم. خیلی هم خوش میگذره. دیروز باباییم من و با خودش بانک هم برد. بعد هم باهم رفتیم برای تولدم خرید کردیم اما نصف خریدمون رو جا گذاشتیم تو مغازه. باباییم خیلی مهربونه. باهم کلی بازی میکنیم تا مامانیم بیاد. وفتی مامانیم هم برمیگرده خونه میچسبم تو بغلش خودم رو کلی لوسی می کنم براش. تازه سرم رو رو شونه های مامانم که میزارم پشت کمرش هم میزنم. من همچین دختر گلی هستم. ...
۱۱۲. اب بازی
۱۱۱. امتحان
جمعه مامانم امتحان گواهی نامه داشت. با دوتا از دوستاش که خاله های مهربونی هستن رفتیم نهار رستوران مدیترانه ای. انجا کلی شیطونی کردم. مامانم فقط بهم پرتقال داد ولی. بعد مامانم رفت امتحان بده اما من خیلی گریه کردم. اقای افسر پلیس مهربون بود. اجازه داد وقتی مامانم امتحان میداد رو پاش بشینم و بیسکویت بخورم. من هم اولش دختر خوبی بودم دست میزدم. اما بعد هی دست زدم به کامپیوترهاشون و شلوغی کردم با یه کار بد دیگه که خیلی سروصدا و بو داشت. مامانم اصلا نفهمید چه جوری امتحان داد. اقای پلیس امده بود از پشت صندلی برام شکلک در می اورد که سرگرم بشم اما مامانم فکر کرد میخواد دعوام کنه. اخرش هم مامانم قبول نشد. دوباره باید بره امتحان بده. شب اش هم ک...