۳۷. بیمارستان
امروز با مامانا و بابایی جونی رفتیم بیمارستان تا مامان هم با محیط بیمارستان آشنا بشه و سوال هامون رو هم بپرسیم. طی مدت ۴ماه پیش که بیمارستان رفته بودیم تا امروز یه سری قوانین شون عوض شده بود و همین طور سرویس هاشون. خوشبختانه یه مترجم هم معرفی کردن که معلم زبان انگلیسی پزشک های بیمارستان بود و بابا جونی تونست سوال هایی که داره رو مستقیم خودش بپرسه. برای فیلم برداری اتاق عمل هم رجستر کردیم. همه چیز اماده است برای امدن دختر پاییزی مون. خدایا کمکمون کن. دوستت داریم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی