۳۹. ویزیت بیمارستان
دیرور با پاپا لاورو و مامانا و بابایی جونی رفتیم بیمارستان به توصیه سونیا. قبل اش من چمدان های بیمارستانم رو بسته بودم و همه کارهام رو کرده بودم، به امید اینکه بهم وقت سزارین بدن. اما بعد از کلی رجستری و انجام ازمایش های مختلف، دکتر گفت همه چی نرمال و خوبه و باید منتظر زایمان طبیعی باشم. دکتر خیلی سرخوش و سرحال بود و هرچی من می گفتم یه جوابی براش داشت. از دلایلم که برای سزارین گفتم همه رو دست انداخت و سعی کرد برای طبیعی متقاعدم کنه. مثلا می گفت عطسه سرما خوردگی و کلافگی دلیل سزارین نمیشه، نوبت بعدی چکاب رو هم برای جمعه صبح گذاشت. دیروز ۷ اکتبر بود. جشن مهرگان هم بود. ۳۹ هفته ام هم بود. اما نشد! تازه دکتر می گفت کسایی هستن که می خوان طبیعی بشه تا ۴۱ هفته هم صبر می کنن. هم دوست دارم زودتر سارام رو ببینم، هم از این حالت بدنم دربیام، هم احساس می کنم مامان دیگه خیلی خسته شده دوست داره برگرده ایران. و این ناراحتم می کنه، دیروز می گقت اگر دکتر گفته ۲ هفته دیگه یه سر بره ایران و برگرده!!! از اینکه بقیه بخاطر من اذیت شن اصلا خوشحال نیستم. اما دکتر می گفت تو دلت باشه سارا بهتر از اینه که زودتر دنیا بیاد و بره تو دستگاه. می گفت بزار روال نرمال طبیعت پیش بره... خدایا توکل به خودت.