۱. ۴۰ روز
سلام مامانی من الان ۱۷ روزه که آمدم ایران تا بابایی بره سفر. از روزی که آمدم مامان بلا می گفت چشم های مامان گلی گلاپیسی میره و خوشگل شده، یه خبرهایی هست. اما من قبول نمی کردم. تا اینکه به اصرار با خاله مرضی رفتم آزمایش خون دادم. خیلی شوکه شدم. راستش عکس العمل ام هم خنده دار بود. اول که فکر کردم با کس دیگری حرف می زنن بعد پرسیدم "مثبت یعنی چی؟ چی اصلا مثبت است؟ ..."تا چند روز که کلا تو شوک بودم، بابا مملی هم همین طور. راستش خیلی هم گریه کردم. اما به مرور بهتر شدم. بابا مملی هم همین طور. اصلا این خونه هم بابا مملی برات ساخته تابرات بنویسیم از حس های این روزها، از انشالله به دنیا امدنت، عکس هات، هرچی که بوی تو رو داره. الان قد یه لوبی...