ساراسارا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

سارا

۱۸. ۲۲ هفته

امروز به طرز شگفت انگیزی حرکات نی نی نازم رو بیشتر حس می کنم، خیلی هیجان انگیزه، نمی دونم تاثیر صدای موزیک کارناوال دیروزه یا نه، اما الان می خواندم:‌ "  در این هفته جنین بیست و دو هفته ای است. حالا جنین تمام رحم را گرفته است و مادر بیش از قبل حرکات جنین را حس می کند."  اولین بار هم که حرکت ماهی گونه اش رو حس کردم زمانی بود که اولین بار آهنگ مجنون معین رو گوش میدادم. تا حالا ۲ بار سونوگرافی ام کنسل شده، امیدوارم ۴ شنبه هفته دیگه انتظارم برآورده بشه دیگه و عسلم رو ببینم....   ...
23 خرداد 1391

۳. یک ماه و ۲۷ روز

نی نی خوشگلم  شنبه ساعت ۶ بعد از ظهر برای اولین بار دیدمت، مامانی کلی از خوشحالی اشک ریخت، همه رو خوشحال کردی عروسک ام. این مدت بین دوتا سونوگرافی بعضی ها کلی انرژی منفی بهم داده بودن، اما خدا رو شکر خانم دکتر کلی راضی بود و گفت همه چیز خوبه. بابا مملی هم کلی شیطونی می کنه و صدای عوق در میاره. امشب موقع خداحافظی می گفت: شب پر عقی رو برات ارزو می کنم.   بابا لاورو هم کلی حس به خرج داده برای امدنت و حرف های قشنگ به بابا مملی زده. خدایا شکرت. 18 FEB 18 FEB MAR 30 ...
10 خرداد 1391

۱۶. ۲۰ هفتگی، نیمه راه

نی نی خوشگلم سلام، پنج ماهگی ات مبارک عزیزم،  نصف راه رو باهم آمدیم گلم، با حس های مختلف، گاهی شاد شاد، گاهی آروم و متفکر، گاهی تو رویا، گاهی حتی تو ترس، گاهی تو کتاب ها و مقاله های مختلف، گاهی اشک شوق، گاهی دلتنگی، گاهی ذوق خرید کردن لباس های کوچیک، گاهی دیدن دکتر و چکاب، گاهی بررسی بیمارستان، گاهی تجسم آمدنت، گاهی با بابایی تصویر کردنت، گاهی برنامه ریزی امدنت، گاهی ترس مسولیت داشتنت، گاهی نوازشت، گاهی آرامش قران، گاهی آهنگ های شاد بابایی برای لبخند تو، گاهی خوردنی هایی که بابایی برای جون گرفتن تو با حس قشنگی اماده می کنه، گاهی تکون خوردنت مثل یه ماهی کوچولو، گاهی فوت کردنت، گاهی سفت شدن و به قول مامانی قهر کردنت، گاهی ه...
10 خرداد 1391

۱۷. صدای تو

  مامانی   از جمعه که برای چکاب رفته بودم و صدای قلب ات رو شنیدم، انرزی تازه گرفتم، اولین بار بود که اینقدر واضح و قشنگ صدات رو می شنیدم، خیلی تند و محکم بود. بقیه چکاب ها هم خوب بودن. تو یکماه اخیر یک کیلو و نیم چاق شدم و قراره بعد از هفته ۲۴ بزرگتر شدنت محسوس تر بشه، همین طور تکان خوردنت. البته همین الان هم دارم یکی یکی شلوارهام رو از قفسه خارج می کنم و دیگه کمتر با خوردن قرص هام مشکل دارم و کمتر حالم بد میشه، اما گاهی تو پیاده روی یه بار خیس عرق میشم و سرم سنگین میشه، شب ها هم پا درد دارم، اما روزها خوب و سرحالم و حس خیلی بهتری دارم، این هفته با شروع بیست هفته دوم بارداریم اتفاق های خوبی هم افتاد، بیمارستانی که حس خو...
10 خرداد 1391

۱۵. پرسه

این هفته سه تا بیمارستان برای نی نی دیدیم. از بهترین بیمارستان های اینجا. برای نی نی هم فیس بوک زدم. کلی دوست داره با کلی عکس ها و پیام های قشنگ. خیلی حس خوبی برام داشت. همین که اصلا اسم و فامیل اش رو کنارهم بنویسم خیلی جالب بود برام. اخر هفته سونوگرافی دارم. با بزرگتر شدن دلم بیشتر دارم حس می کنم دارم مامان میشم. آشنا شدن با محیط بیمارستان های نی نی هم خیلی برام جالب بود. چندتا نی نی تازه دنیا امده هم دیدم. خیلی ناز بودن. عکس العمل خانواده هاشون لحظه تولد خیلی دیدنی بود. به همین سرعت ۴ ماه شد اما هنوز ۵ ماه مونده.... ...
13 ارديبهشت 1391

۱۴. سونو

بابا مملی شب سونوگرافی تا صبح بیدار بود، مشغول کارهاش. دم های صبح رویاهای کودکی اش رو می دید و از مسولیت پدر شدن اش و حال و هوای وارد شدن نی نی به زندگی مون حرف میزد. تصمیم گرفت تا ساعت سونوگرافی نخوابه اما یکساعت هردومون خوابمان برد و تقربیا ۲۰ دقیقه دیر رسیدیم. خیلی تعجب کردن که دیر رسیدیم. هم خوابمون میامد هم کمی استرس داشتم. تا مراحل اداری انجام شد و نوبت مون شد تقریبا نیم ساعتی شد. پرستاری که اول امد من را آماده کنه اجازه داد که بابا مملی فیلم هم بگیره، اما خانم دکتر اجازه ندادن، محمد هم دوربین رو روشن پایین گذاشت. تلویزیون واضح نیست تو فیلم اما صدای عکس العمل خودمون خیلی جالب شده. هیچ کدوم فکر نمی کردیم نی نی مون شکل گرفته باش...
1 ارديبهشت 1391

۱۳. دوستی جونم

همیشه به سارا یا سام فکر کن حالا که خدا داره میسازدش مدام داره باهاش عهداش را میبنده هی بهش لطف میکنه بوسش میکنه نازش میکنه اون الان پیش خداست ولی تو دل تو است تو الان به خدا خیلی نزدیکی تو یه معصوم را داری رشد میدی خدا به حرمت اون معصوم بودن تو را هم پاک میکنه یادت نره یه جا بنویس یادت نره تا دنیا اومد بده محمد آقا براش اذان بگه نمیدونم چرا این حال شدم همه را با اشک برات نوشتم یادت نره دخترت یا پسرت لحظه ای که میخواد دنیا بیاد خدا یکبار دیگه باهاش تجدید عهد میکنه و او میگه قالوا بلی مراقبش باش خدا یه گوهر ناب پاک و معصوم را برای مدتی د...
30 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد