دیروز خیلی اورژانسی رفتم پیش زهرا دندان هام رو درست کنم. یکی از دندان هام در حال خورد شدن بود و یکی دیگه داشت به کانال میرسید که از عوارض بارداری بوده. در کل چهار تا از دندان هام رو درست کردم و چهار سمت لپم هم امپول خوردم. تو مدت ۲ ساعتی که رو دندان های من زهرا کار می کرد سارا جونی پیش بابا مملی بود و اساسی بابایی رو اذیت کرده بود. گلاب به روتون ۱۲ ساعتی بود که دستشویی نکرده بود و یبار کلی لباس های خودش و بابایش رو کثیف کرده بود. بابایی هم که تا حالا بچه عوض نکرده بود کلی ماجرا داشت. بچه رو که امده بوده با اب سرد بشوره اونم کلی جیغ میکشه. این میشه که نگهبان های بیمارستان و خدمه هاش میان اتاق کودک ببینن چی شده. سارا خانم بیمارستان رو میزا...