ساراسارا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

سارا

۷۵. اولین سفر/ سال نو ۲۰۱۳

  اولین سفر سارا به پرایا فرچه خونه دریایی مونا اینا بود. سفر خیلی خوبی بود و خدا رو شکر سارا خیلی گل بود و اصلا اذیت نکرد.   سارا و دوستاش سام که ۷ ماه ازش بزرگتره و دنیا که کلی تو سفر هوای سارا رو داشت. براش شعر می خواند و باهاش بازی میکرد. ...
18 دی 1391

۷۴. دندون مامانی

دیروز خیلی اورژانسی رفتم پیش زهرا دندان هام رو درست کنم. یکی از دندان هام در حال خورد شدن بود و یکی دیگه داشت به کانال میرسید که از عوارض بارداری بوده. در کل چهار تا از دندان هام رو درست کردم و چهار سمت لپم هم امپول خوردم. تو مدت ۲ ساعتی که رو دندان های من زهرا کار می کرد سارا جونی پیش بابا مملی بود و اساسی بابایی رو اذیت کرده بود. گلاب به روتون ۱۲ ساعتی بود که دستشویی نکرده بود و یبار کلی لباس های خودش و بابایش رو کثیف کرده بود. بابایی هم که تا حالا بچه عوض نکرده بود کلی ماجرا داشت. بچه رو که امده بوده با اب سرد بشوره اونم کلی جیغ میکشه. این میشه که نگهبان های بیمارستان و خدمه هاش میان اتاق کودک ببینن چی شده. سارا خانم بیمارستان رو میزا...
7 دی 1391

۷۳. اولین حمام با مامانی

  میشه گفت همه کارهای سارا رو خودم انجام میدادم به جز حمام بردنش. اوایل که خیلی ریز بود میترسیدم و بعدهم چون خیلی جنب و جوش داشت. اما دقیقا در دوماه و ۱۲ روزی سارا این جرات رو به خودم دادم و در ظهر گرم اینجا سارا رو بردم حمام. الان می توانم بگم که یه مامان مستقل شدم دیگه. همین جا لازمه از بابایی که تا حالا هر روز سارا رو میبرد حمام هم تشکر کنم: مرسی بابایی. مرسی سارا که حمام دوست داری خیلی زیاد. این عکس هم خواب بعد از همان حمام با مامان گلی یه....   ...
7 دی 1391

۷۲. وقتی

یه پیج قشنگ تو فیس بوک هست به اسم - وقتی-. منم می خوام از این به بعد با همچین موضوعی برای سارا بنویسم... وقتی سارا بغل بابایش داره فیلم های خودش رو می بینه و خوابش میبره...   ...
7 دی 1391

۷۰. واکسن

یکی بود یکی نبود. سارا کوچولو روز واکسن اش بود. مامان گلی اش کلی استرس اش رو داشت. سارا کوچولو اما قوی بود. سه تا واکسن هاش قطره ای بود. اما دوتای دیگه امپول به پاش بودن. سارا کوچولو خواب بود.  خانم دکتر کلی لپ های تپلش رو فشار داد تا بیدار بشه. سارا کوچولو امپول دوم رو که خورد کلی گریه کرد. مامان گلی اش هم باهاش گریه کرده بود. تو مسیر برگشت سارا گلی از پنجره بیرون رو نگاه می کرد. با مامان و بابایش فکر کنم قهرکرده بود که اوخ شده بوده. چون سارا کوچولو دختر خوبی بود بابایش بردش شاپینگ پالیستا تا براش جایزه بگیره. اونم ۳-۴ دست لباس خوشگل. سارا کوچولو لالا کرد. دور زد. مردم رو نگاه کرد....
26 آذر 1391

۶۸. دوماهگی

  این روزها بزرگ شدنت رو میشه از کوچک شدن لباس هات. اندازه شدن لباس های بزرگت و حتی عوض شدن سایز و رنگ پنپرزت تشخیص داد. بعداز ظهرها بیشتر بیداری و بازی کردن و حرف زدن رو دوست داری. اصواتی رو هجی می کنی و لبخندهات زیباتر شده و حالا دیگه باهم بیشتر و بیشتر جور شدیم و مادری کردن رو بهتر یاد گرفتم. از داشتنت هران خدا رو شاکرم.   عزیزم دوماهگی ات مبارک.  ۱۲/۱۲/۱۲  ...
22 آذر 1391

۶۵. ویزیت دکتر

دکتر جدید سارا ک‍پ مونیا این شخصیت کارتونی برزیلی بود. جالبه که خود دکتر هم تو مطب اش دوتا عروسک بزرگ ازش رو گذاشته بود. خدا رو شکر چکاب سارا خیلی خوب بود و تو این مدت ۱۰ سانت قد کشیده بود (۵۷ سانت) و یک کیلو چاق شده بود ( ۵کیلو). نتیجه ازمایش هاش هم خوب بود. دکتر مخالف شیرکمکی و حتی دوشیدن شیر برای بیرون خونه بود. استدلالش هم این بود که شیرم خوب بوده که نسبت به استاندارد بچه های برزیلی چاقتره و دور سرو سینه اش درشتره. پس کاری نکنیم که از شیر زده بشه یا تنبل بشه...  برای گریه های شب اش هم گفت شکلات نخورم تا ۳ روز خوب میشه و خدا رو شکر اروم تر شد.  ویزیت اول سارا ‍پیش یه دکتر فوق تخصص بود که با ...
10 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد