ساراسارا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

سارا

۳۶. حس تو

یک شنبه شب یکی از بهترین حس های دوران بارداریم رو داشتم، سارا عسلم حدود یکساعت به شدت تکون می خورد. اولین بار بود که اینقدر طولانی تکون می خورد. حدود ۴۰ دقیقه اش رو فیلم گرفتیم. بابایی اش کلی باهاش حرف زد و بوس اش کرد. تازه رو دلش هم کلی نقاشی براش کشید. جالب بود که بابایی اش جاش رو که عوض می کرد به همون جهت سارا هم تکون می خورد. معلومه که از الان کلی عشق بابایی اشه. بابایی اش براش اذان موذن زاده رو گذاشت، جالبه که ریتم تکون هاش با پخش اذان متفاوت شد. زیارت امام رضا هم که گذاشتیم دیگه اروم شد. مامان و محمد با صدای اذان و ریتم حرکات سارا کلی احساساتی و بارونی شدن.  ...
12 مهر 1391

۳۵. شنبه خوب

  امروز روز خیلی خوبی بود. رفتیم یه آزمایشگاه جدید و دو تا ازمایش داشتیم، یکی اش نواز قلب و انقباضات و ضربه های سارا بود و یکی اش هم یه سونوگرافی پیشرفته بود. دی وی دی اش رو هم بهمون دادن. برعکس سونوگرافی قبلی که گفته بودن بزرگ شده و کل بدنش رو سونو نشون نمیده این سونوگرافی کامل سارا رو نشون داد. کلی سورپرایز شدیم چون وزن سارا شده بود ۳۴۷۵ .... و خداروشکر همه نتایج اش خوب بود. بعد هم رفتیم یه داروخانه نزدیک انجا که افر زده بود و لوازم بهداشتی اش رو کامل خریدیم.  به قول مامانا، خدایی زیبایی ها مرسی. ...
9 مهر 1391

۳۴. بی خوابی

  تا حدود خیلی زیادی کلافه ام. حالت شکمم عوض شده و پایین آمده و نشستن ام سخت تر شده. انقباضاتم هم بیشتر شده. شب ها چندین باز از خواب بیدار میشم و بی خوابی می گیرم. الان هم حدود ساعت ۲ شبه و نمی توانم بخوابم.  امروز دکتر سونیا بازهم گفت که می توانم زایمان طبیعی داشته باشم و برای سزارین گفت بعد از ۷ اکتبر هر روزی که خودم خواستم می توانم برم بیمارستان و از دو روز دیگه برای یک زایمان کامل و سالم اماده ام. برای این هفته هم ۳ تا ازمایش و سونوگرافی دارم و فاصله زمانی ویزیت های بعدی ام خیلی کمتر شده. از اینکه حتی برای سزارین هم یک تاریخ قطعی بهم نداد کلافه تر شدم. اینکه تصمیم گیری با خودم باشه خیلی سخته! صدای نی نی امروز خیلی ...
8 مهر 1391

۳۳. قران

خدا رو شکر می کنم که بهم توفیق این رو داد که دوران بارداریم یک دور کامل قران رو بخوانم. وقتی متوجه شدم حامله ام خیلی استرس داشتم و هیچ تکیه گاهی مثل نوای قران ارومم نمی کرد و حالا که نزدیک به دنیا امدن نی نی نازم هست توانستم به عهدم وفا کنم. نیت کرده بودم برای شادی روح بابایی جونم و سلامتی نی نی ام یک دور قران رو بخوانم و حالا دوست دارم نیت کنم از تولد سارا تا پایان دوران شیردهی همین روال رو ادامه بدم. امیدوارم خدا محافظ روح معصوم کودکم باشه، بخصوص که قراره دور از وطن شخصیت اش شکل بگیره و جوانه بزنه. توکل به خودش و به یاریش.   ...
4 مهر 1391

۳۲. عشق توپول

عشق توپول من دوشنبه، ۳۵ هفته و ۶ روز، ۵۱ سانت، ۲۹۳۰ گرم سونوگرافی با بابا مملی جون و مامانا رفتیم. کلی نی نی مون بزرگ شده بود، اینقدر که دیگه اندازه کامل بدن اش رو سونوگرافی نشون نمی داد، از استاندارد نی نی ها تو این سن هم قد بلندتره هم توپولتر. بابا مملی جون کلی خوشحاله که نی نی سارامون جون گرفته، مامانا هم صدای قلب سارا رو شنید اشک ریخت از خوشحالی. امروز هم دکتر سونیا راضی بود، گفت ۷ اکتبر به بعد باید منتظر نی نی مون باشیم. کاش زودتر بود، کلی منتظر دیدن موجودی ام که من مادرش می شم و اون دختر من، باید بگم هنوز باورش برام سخته و ورودش به زندگی مون برام عجیب. دلم اساسی بزرگ شده و گاهی حرکت ها و تکون هاش انقدر قویه که می ترسم. امیدوار...
29 شهريور 1391

۲۷. دختر بابایی

دیشب با مامان زهره و بابایی رفتیم برای سارا گلی کلی جایزه گرفتیم، جالبه که چیکو عکس روزش عکس بابایی و نی نی بود به مناسبت اینکه بابا مملی امده بود برای نی نی اش جایزه بگیره.  این لباس های گوگولی هم ارگانیک هستن و کلی خوشگلن.      ...
19 شهريور 1391

۲۹. ریو

سفر خیلی خوبی با مامانا رفتیم ریو، سارا گلم هم دختر خوبی بود و اذیت نکرد، کلی هم با غذا های خوشمزه و آهنگ های شاد تکون می خورد. بابا مملی هم جایزه یادگاری برای سارا جونم این سنبل مجسمه مسیح رو گرفت... صورتی دوست داشتنی من عاشقتم ...
18 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد